مجله اتاقک




   مجله اتاقک


   مجله الکترونیکی اتاقک
موضوعات مطالب
نويسندگان سایت
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها: 17


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




g.o.o.g.l.e..p.a.r.a.z.i.t

آگاهی ها

power By: otaghack-site.tk

درباره ما

ایمیل مجله : otaghack@gmail.com otaghack@yahoo.com
لينك

کارفرمانیوز
شعرهاي شاپور احمدي
**انجمن مجله اتاقک**
مجتبی علیمی- تـــرانه
چرند و پرند
کافه ترانه
زنانه نويسي
کتاب کتیبه
ارسال ایمیل به مجله
علی قزل سوفلو
عضویت انجمن
شعرخانه
دانلود موزیک
فرح منصوری - ترانه سُرا
احمد شاملو
زندگینامه ها
ثبت دامنه
صفحات دیگر مجله

تبادل لینک هوشمند
سایتهای دارای موضوع مرتبط با مجله برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مجله الکترونیکی اتاقک و آدرس otaghack-site.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
لینکها
» بابک صحرایی، یغما گلرویی و نیلوفر لاری پور از پشت پرده ترانه امروز می‌گویند

 

 

 

ترانه امروز با اسم های معدودی شناخته می شود و اعتبار می گیرد. در طی حدود 15 سالی که از تولد دوباره موسیقی پاپ در ایران می گذرد ترانه سرا های انگشت شماری بوده اند که توانسته اند هم به جایگاه قابل اعتنایی در موسیقی امروز دست پیدا کنند و هم به ارتقا سطح ترانه این سالها کمک کنند. نیلوفرلاری پور، یغما گلرویی و بابک صحرایی سه نام برجسته این گروه اندک هستند. سه ترانه سرای توانایی که جزو تاثیرگذارترین ترانه سراهای 15 سال اخیر بوده اند. نیلوفرلاری پور از اواسط دهه هفتاد وارد عرصه ترانه شد. یغما گلرویی از اواخر دهه هفتاد و بابک صحرایی در ابتدای دهه هشتاد پا به عرصه ترانه گذاشت. اکنون بعد از بیش از یک دهه، این سه ترانه سرا برای اولین بار در گفتگویی درباره وضعیت ترانه کنار همدیگر قرار گرفته اند و از ترانه و معضلات و پشت پرده هایش سخن می گویند.


نیلوفر لاری پور: فکر می کنم بهتر است که بحث را با بررسی ترانه های آلبوم هایی که به تازگی منتشر شده اند شروع کنیم.

بابک صحرایی: موافقم چون ترانه های این آلبوم ها به نوعی نمایانگر وضعیت و سطح ترانه امروز هستند.
نیلوفر لاری پور: به نظر من ترانه های این آلبوم ها نسبتا از آلبوم هایی که در یکی دوسال اخیر منتشر شده اند بهتر بوده. به جز آلبوم محمد اصفهانی که ترانه های آنچنان خوبی نداشت و ضعیف تر از آلبوم های قبلی اش بود مابقی آلبوم ها از نظر ترانه به نسبت گذشته در سطح بالاتری قرار دارند.

بابک صحرایی: خواننده های شناخته شده ای که امسال آلبوم جدیدی منتشر کردند اکثرا جزو خواننده هایی هستند که اشراف خوبی بر ترانه دارند.معضل اصلی دراینجاست که بخش عمده ای از خواننده ها و آهنگسازهای امروز هیچ شناختی از اصول زیبایی شناسی ترانه ندارند. یعنی نه تها اشرافی به ادبیات ندارند بلکه به صورت حسی و غریزی هم ترانه را نمی شناسند. اینکه یعنی یک ترانه خوب هم از جهت ساختار ادبی باید دارای انسجام مناسبی باشد و هم قابلیت اجرایی مناسبی داشته باشد.

نیلوفر لاری پور:
به نظر من اکثر خواننده ها و آهنگسازها شناخت صحیحی از ترانه ندارند. اکثر آنهایی هم که ترانه های خوبی را اجرا می کنند بیشتر توسط کسان دیگری این ترانه ها برایشان انتخاب می شود. یعنی یک نفر هست که این ترانه را برای خواننده برمی دارد و خود خواننده فرق ترانه مثلا من با ترانه ای که هیچ وزن و قافیه و زیبایی ندارد را نمی داند. بیشتر چیدمان گروه ترانه سرایی شان هم برمبنای مسایل اقتصادی است. مثلا خواننده با خودش می گوید یک ترانه 500 هزارتومانی بگیرم. سه تا صدهزارتومانی و یکی هم دویست هزارتومانی.حالا خود این قیمت ها هم بحث مفصلی دارد.

یغما گلرویی:
یک مساله ی دیگری هم هست و آن هم اینکه ما نباید از خواننده ها در ایران توقع این را داشته باشیم که شعر را بفهمند. اگر این تعارف هایی که بین خودمان هست راکنار بگذاریم واقعا هیچ وقت خواننده ای نداشته ایم که در زمینه ا دبیات آگاهی مناسبی داشته باشد. ما در کل تاریخ ترانه مان خواننده ای که شعر را بفهمد نداشته ایم. نه اینکه فقط با یک شعر احساس نزدیکی کند و در کارنامه اش شعرهای بهتری را اجرا کرده باشد. چون اصلا چرخه خواننده شدن در ایران با همه جای دنیا فرق دارد. در همه جای دنیا نود درصد خواننده ها لااقل یک ساز می زنند. در گروه های مختلفی حضور پیدا می کنند تا بالاخره گروه خودشان را پیدا کنند. با زحمت بسیار هم می تواند آلبومش را منتشر کند و مخاطب خودش را به دست بیاورد. اکثرشان خودشان می نویسند، خودشان می سازند، خودشان هم می خوانند.

نیلوفر لاری پور: بعد تازه به این درجه که می رسند آموزش چیزهای دیگری را شروع می کنند.

ییغما گلرویی: دراینجا اما خواننده فقط صدا و پول دارد.حالا اگر صدا هم نداشت که مهم نیست و الان کامپیوتر هست و همه ایرادهای خواننده را درست می کند. پس نباید انتظار داشته باشیم که خواننده شعر را بفهمد. اگر این مساله را کنار بگذاریم فکر می کنم راحت تر بتوانیم به نتیجه برسیم.

نیلوفر لاری پور: بدبختی این است که زمانی خواننده به لاله زار نگاه می کرد و اینکه تهیه کننده چه می خواهد الان هم به این نگاه می کنند که چیزی بخوانند تا درمیان مردم همه گیرترشود. اینکه کاری منتشر کنند که حتی شده برای دو ماه بین مردم شنیده شود.

بابک صحرایی: مساله غم انگیز همین همه گیرشدن است. به عقیده من ترانه نماینده افکار عمومی جامعه در برهه های مختلف است. لااقل در صد سال گذشته چنین بوده. اگر تاریخ اجتماعی هر سرزمینی را مطالعه کنی این ترانه های آن سرزمین هستند که گویای تفکر عمومی زمانه شان هستند. افکار عمومی ای که مجموعه عوام و خواص جامعه است. نکته در اینجاست که در ایران سطح فکری عموم جامعه بسیار بالاتر از ترانه هایی است که در حال حاضر اجرا می شوند. از طرف دیگر سطح ترانه در آرشیو صدها ترانه سرایی که در ایران زندگی می کنند، بسیار بالاتر از سطح ترانه هایی است که در حال حاضر اجرا و منتشر می شوند.خیلی هایشان به موفقیت هم می رسند و وارد خاطره های مردم می شوند. اتفاقی که به نظر من باعث تزلزل فرهنگی جامعه در حال حاضر شده است. همیشه به این فکر می کنم که جوان 18 ساله امروز وقتی به سن امروز من یعنی به 32سالگی رسید نوستالژی اش چه ترانه هایی هستند. جواب مشخص است. ترانه های سخیفی مثل دلوبلوتوث کن نرو، سوسن خانم، پارمیدا هستند که نوستالژی فردای جوان ها ونوجوان های امروزند. نکته دیگر اینکه تاریخ 40 ساله ترانه در ایران نشان می دهد که هر وقت یک خواننده به سمت اجراهای ترانه های خوب و منسجم رفته موفق بوده و به ماندگاری رسیده. شاید در لحظه خطر کرده اما این خطر کردن، این ریسک کردن به نفعش بوده. مثلا فرهاد وقتی جمعه را می خوانده قطعا به جریان های کاذب زمانه اش فکر نمی کرده. الان هم نمونه هایی داریم که خطر می کنند و موفق هم می شوند. خواننده هایی مثل مانی رهنما، حامی، نیما مسیحا و تعداد انگشت شماردیگری که ترانه می شناسند و انتخاب های خوبی دارند. فکر می کنم باید کمی به عقب برگردیم و به این بپردازیم که جامعه تحت آموزش فرهنگی مناسبی قرار گرفته و همین مساله معضلات مختلفی را درزمینه های مختلفی و از جمله عرصه ترانه و موسیقی ایجاد کرده است.

نیلوفر لاری پور: من فکر می کنم خیلی از ترانه های امروز اصلا قدرت این را ندارند که بخواهند نوستالژی نسلی باشند. در زمان نوجوانی ما چیزی به عنوان ترانه در ایران وجود نداشت که بخواهیم بگوییم نوستالژی ما بوده. ترانه هایی بوده اند که به نسل قبل از ما تعلق داشتند و همان ها را هم با هزار مکافات تهیه می کردیم و گوش می دادیم. مثل الان نبود که اسم هر آهنگی را که می خواهی در اینترنت بزنی و ده تا سایت باز شود که آن کار را برای دانلود گذاشته اند. آن موقع هم ترانه مزخرف زیاد بود اما همیشه ترانه خوب جای خودش را باز می کند. الان دوستانی دارم که 18، 19 ساله اند. وقتی پرپرواز پخش می شد این ها 9، 8 سالشان بوده ولی هنوز هم پرپرواز نوستالژی شان است.

بابک صحرایی: باید یک پرانتز باز کنیم. به عقیده من جریان ترانه هایی مثل «آمنه» آغاسی در دهه 50، در دهه 70 تبدیل به «پریوش مهوش» جلال همتی شد و در دهه 80 شد «پارمیدا»ی ساسی مانکن. می خواهم به سیر 40 ساله بخشی از ترانه سخیف اشاره کنم. مساله اینجاست آن زمانی که آمنه و پریوش مهوش خوانده می شدند، یک سوم کلیت موسیقی ما شامل این بخش از ترانه ها می شد و دو سوم دیگر شامل ترانه های بسیار خوبی بود که همه می شناسیم. الان اما دوسوم ترانه های اجرا شده در سطح ضعیف و سخیفی قرار دارند و به همین خاطر است که ترانه های خوب فرصت بسیار کمتری دارند که تبدیل به نوستالژی فردای جوان ها و نوجوان ها بشوند. خود ماها چند درصد ازکارهای خوبی که انجام داده ایم فرصت عرضه و انتشار خوبی داشته اند؟ شرایط به گونه ای است که ترانه و موسیقی ای که فکر و تعهد پشتش هست در بطن این وضعیت آشفته مجال آنچنانی برای نفس کشیدن ندارد.

یغما گلرویی: همه ما یک تعریفی از ترانه نوین داریم. چیزی شبیه آنچه که ایرج جنتی عطایی گفته یعنی ترانه نوین، ترانه انسان مدرن با اندیشه مدرن است. اگر به این شکل بخواهیم به ترانه نگاه کنیم الان اندیشه ترانه آمنه و سوسن خانوم وارد ترانه هایی شده که ظاهرا قبای ترانه نوین را بر تن دارند. به نظر من این بدترین اتفاقی است که شاهدش هستم. حرفی از آن انسان مدرن نیست وداریم به قرون وسطا برمی گردیم.

نیلوفر لاری پور: فرم عوض شده اما محتوا تغییری نکرده..

یغما گلرویی: فقط ظاهرش مدرن است.شعری داریم که شاملو هم به عنوان سخیف ترین شعر دوره کلاسیک از آن یاد کرده است. همان «شعر گربا دگران شدی هم آغوش/ ما را به نظر مکن فراموش...» نمونه ای از شعری که عشق را تا اوج ذلت می برد. متاسفانه همین اتفاق را دربرخی از ترانه های جدید هم می شنویم. این که مثلا اگه قلبت یه جا دیگه ست با چشمات صحنه سازی کن / اگه گیری نمی تونی توی دو نقش بازی کن.... که افشین مقدم گفته. درست است که به ظاهر مدرن است و تصویر امروزی دارد اما ادامه همان اندیشه سخیفی است که قرن ها پیش وجود داشته. اما آیا می توانیم این نوع ترانه ها را به عنوان ترانه های مدرن به حساب بیاوریم؟ به نظرم این جریان خطرناک تر از جریان سوسن خانوم است. کلی سوسن خانوم با قبای ترانه نوین در میان ما وجود دارد.

بابک صحرایی: معضل دیگر اینجاست که جامعه موسیقی ما، به خصوص جامعه ترانه همگام با تحولات روز اجتماعی نیست. برخلاف خیلی از دوره های تاریخ که شعرا جلوتر از زمانه شان بودند خیلی از هم نسلان ما عقب تر از تحولات زمانه شان هستند. یعنی اول مردم می روند و چیزی را کشف می کنند و بعد جامعه ترانه یا موسیقی به دنبال مردم حرکت می کند. به عقیده من مدرنتیه بدون دغدغه اجتماعی اصلا معنی ندارد. یعنی ما مدرنتیه فردی نداریم. اینکه بگویم من یک انسان مدرنم و این مدرنیته فقط در زندگی فردی من نمود دارد. مدرنتیه در بطن جامعه است که معنی پیدا می کند. که بخشی اش به همگام بودن و حل شدن در تحولات اجتماعی مربوط می شود. تحول اجتماعی فقط انقلاب وکودتا و مثال های این چنینی نیست. جریان روز جامعه است که خیلی وقت ها در طولانی مدت تحولی را ایجاد می کند. جریانی که سیاست و فرهنگ و اقتصاد و هنر و تمام این مسایل را با خودش به همراه دارد. این گسست بین هنر و جامعه است که به کلیت هنر ودر بحث ما به موسیقی و ترانه ضربه زده. این سطحی نگری واین راحت طلبی ای که عمومیت پیدا کرده است.

نیلوفر لاری پور: اولا اصلش به این برمی گردد که ما امکان مناسبی برای پخش و انتشار آن چه می گوییم هم دراختیار نداریم. خواننده و آهنگساز که اگر ترانه ات از یک سطحی بالاتر باشد اصلا درکش نمی کنند و من به شخصه یک سری از ترانه های خوبم را اصلا به هیچ خواننده و آهنگسازی نشان نمی دهم چون می دانم که برنمی دارند. دوم اینکه اصلا آمدیم و چنین ترانه ای انتخاب و ساخته شد. چگونه می خواهد به گوش مردم برسد؟ تیراژ موفق ترین آلبوم های ما چقدر بوده؟

بابک صحرایی: ده سال پیش یک آلبوم پرفروش، آلبومی بود که یک میلیون نسخته به فروش می رفت الان اما به آلبومی که صدهزار نسخه می فروشد می گوییم آلبوم پرفروش.

نیلوفر لاری پور: کاملا همین طور است. آنهایی هم که شنیده می شوند ترانه هایی هستند که از شبکه های ماهواره ای پخش می شوند. ماهواره کاملا بر بازار موسیقی مجاز غلبه کرده و طبیعی هم هست. وقتی کارت پخش خوبی ندارد تو هم حس این را نداری که بخواهی زبان و فکرت را عوض کنی و آب و رنگ دیگری به کارت بدهی. چون مردم کارت را نمی شنوند. مثلا مسافر برای من تجربه خیلی خوبی بود. با اینکه پخش تلویزیونی نداشت اما همه مردم ایران آن را شنیدند. هر سه نفر ما این تجربه را داریم. اما برای چند تا از ترانه سراهای ما این اتفاق افتاده. در مملکتی که هشتاد درصد مردمش شعر می گویند.

یغما گلرویی: معلوم است که اگر جلوتر از جامعه ات باشی خیلی کمتر از فلان خواننده معروفی که ترانه های سخیف می خواند شنیده می شوی.

نیلوفر لاری پور: خود این ها هم مخاطب آن چنانی ندارند.

یغما گلرویی: بله و این برمی گردد به همین مساله که کلیت موسیقی ما ویترینش چه قدی است و چه قدر آدم هم دارد.

نیلوفر لاری پور: خب همین چیزهاست که جلوی پیشرفت موسیقی را می گیرد.

یغما گلرویی: ما تا وقتی که یک سری کار تولید نکنیم نمی توانیم غر بزنیم که چرا نمی گذارند به خوبی پخش شود

نیلوفر لاری پور: چه جوری تولید کنیم؟

یغما گلرویی: همین جا را می‌گویم. اینکه ترانه خوب به تولید نمی رسد یک طرفش برمی گردد به خواننده و آهنگساز که اصلا چرخه تولید کار عوض شده است. قبلا ترانه سرا و آهنگ ساز می نشستند و کاری را می ساختند و بعد خواننده را انتخاب می کردند. الان اما ما انتخاب می شویم. خواننده چون پول دارد می آید به سلیقه خودش ترانه ای را انتخاب می کند و باز بنا به همان سلیقه می دهد هر آهنگی هم برایش ساخته شود. خواننده ای که دغدغه هیچکدام از این چیزهایی که می گوییم را ندارد. طبیعی است که به اندازه عقل خودش کار می کند و فکر می کند مردم هم عقلشان درهمین حد است. به این ترتیب کلا سطح کارهای منتشر شده پایین می آید. بخش دیگر مربوط به ماجرای ممیزی در وزارت ارشاد است که یک سری از ترانه های متفاوت مجوز انتشار نمی گیرد. من اصلا درباره ترانه سیاسی حرف نمی زنم. منظورم ترانه اجتماعی است. مثلا ترانه آی که درباره گرانی بنزین نوشته شده. چیزی که دغدغه نود درصد مردم است و من می خواهم ترانه ای درباره اش بنویسم.

بابک صحرایی: ممیزی تمام مساله نیست. چون خیلی وقت‌ها خیلی از ترانه های سیاسی و اجتماعی مجوز هم می گیرند. اما خواننده ای نیست یا امکانی نیست که این گونه از ترانه ها به اجرا برسند. خود من یک تجربه شخصی دارم. من ترانه «بچه های البرز» را اواخر سال هشتاد نوشتم و همان موقع بابک بیات آهنگش را ساخت. سال 81 هم ترانه را به ارشاد فرستادم و مجوز گرفت ولی هیچ وقت یک خواننده داخلی جرات نکرد که اجرایش کند.

یغما گلرویی: چون دغدغه هایش فرق دارد

نیلوفر لاری پور: وقتی ارشاد به این ترانه مجوز داده چرا یک خواننده داخلی جرات اجرایش را ندارد؟

بابک صحرایی: به خاطر اینکه خواننده فکر می کند خواندن ترانه اجتماعی باعث می شود مخاطب کمتری داشته باشد. همان بحثی که ما انتخاب می شویم و انتخاب کننده نیستیم. به همین خاطر چند سالی است که سعی کردم خودم تصمیم گیرنده باشم. یعنی خواننده که می آید اگر از جهت خوانندگی در سطح مناسبی قرار داشت زمانی پیشنهاد همکاری را می پذیرم که تمام مراحل ساخت آلبوم یا آن بخشی که مربوط به ترانه های من است زیر نظر خودم باشد. بحث اعمال نظر نیست. بحث هم فکری وتبادل نظر است. البته در این صورت هم باز مشکلات زیادی پیش روی آدم قرار دارد.مثلا آلبوم جدید نیما مسیحا با مجوز رسمی وزارت ارشاد منتشر شد اما صدا و سیما پخش تمام قطعات این آلبوم از شبکه های تلویزیونی را ممنوع اعلام کرده.

نیلوفر لاری پور: چرایی اش را هم نگفته اند.

بابک صحرایی: نه، دلیل مشخصی اعلام نشده. امروز یکی ممنوع می کند و امکان دارد فردا یک نفر دیگر پخش تمام قطعات این آلبوم را آزاد و حتی اجباری کند. حالا اگر همین ترانه ها از ماهواره پخش شوند ممنوع الکار می شویم. همین فردا دفتر موسیقی وزارت ارشاد بیاید و به همه و هر نوع ترانه ای مجوز بدهد. فایده ای ندارد. در دنیای امروز ترانه و موسیقی بدون تصویر شنیده نمی شوند. بدون کلیپ یا پخش از شبکه های تلویزیونی شنیده نمی شوند. فقط صدا و سیما را داریم. فکر می کنم زمان آن رسیده که ما ترانه سراها بدون امید به هیچ تکیه گاه و پشتیبانی بیاییم و کاری انجام بدهیم. حرفی که می زنم شوخی است اما انگار بهتر است خود ما خواننده هم بشویم وکاری برای انتشار مناسب ترانه هایمان انجام بدهیم. کاری که اوایل دهه 70 شهیار قنبری انجام داد. در دوره ای که جریانات ناهنجار موسیقی لس آنجلس داشت ترانه آن دوره را نابود می کرد شهیار قنبری یک سری کارهایش را خواند و دکلمه کرد و موفق هم شد. فکر می کنم وقت آن رسیده که بدون آن که به ارشاد و صدا و سیما وخواننده تکیه کنیم خود ما ترانه سراها پیش قراول یک جریان جدید بشویم.

یغما گلرویی: با حرف های تو موافقم. من اما به شخصه از کل ‌این موسیقی به شدت دلزده ام. یک زمانی بود انرژی و اشتیاق زیادی داشتم. مثلا آلبوم پرنده بی پرنده همه چیزش به زور من انجام شد.یعنی پول خواننده را دادم پول تهیه کننده را دادم و منتشرش کردم. خود خواننده وقتی ترانه ها را می خواند می گفت اینها که مجوز نمی گیرند. دو سال هم در ارشاد ماند اما بالاخره مجوز گرفت. اما الان وقتی به ده سال پیش خودم نگاه می کنم می گویم برای چی آن کارها را کردم. ترجیح می دهم که کاش همان ده سال پیش خودم این ترانه را می خواندم تا اینکه بیایم یک نفر دیگری را هوا کنم.

بابک صحرایی (با خنده): یک بحثی هم هست و اینکه ما استعداد خوانندگی نداریم وخواندنمان فاجعه است.

یغما گلرویی: بابک استعداد فقط یک بخشش است. اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم 20 درصد کسانی که می خوانند، خواننده اند و بقیه فاجعه اند. البته با لطف می گویم 20 درصد. اینجوری که خب همه می توانند بخوانند. من خودم هم تا مدتی پیش خواننده شدن یک ترانه سرا را کار مسخره ای می دانستم دوست داشتم در یک کار موسیقایی حضور داشته باشم اما نه اینکه میکروفون دست بگیرم و بخوانم. تو می گویی خودت تصمیم گیرنده شدی و سرنوشت ترانه ات را تعیین می کنی من می گویم آخرش چی می شود؟ باز هم به همان آدمی که نمی فهمد یک سری ترانه حقنه می کنیم اگر کار منتشر شود و موفق هم شود بازنمی فهمد که دلیل موفقیتش چه بوده. پس به این می رسم که یا خودم بخوانم یا اینکه آدم در کل زندگی اش با دو سه تا خواننده کار کند. خواننده ای که بفهمد الان من خودم هیچ اشتیاقی به کار کردن ندارم. همچنان می نویسم اما بخش اجرایش کاملا برایم بی اهمیت شده.

نیلوفر لاری پور: من چون زن هستم نه می توانم بخوانم و نه می توانم آنچنان نظراتی روی کارهایم داشته باشم. بحث کار تیمی هم درمیان است. اتفاقی که زمانی که شادمهر ایران بود تجربه کردم که کارها با همفکری عوامل پیش می رفت و مدام با هم مشورت می کردیم. حتی در مورد ترانه هایی که از دیگران می خواند. مثلا یادم هست که یک بار یک ترانه ای درباره جنگ برایم خواند که گفتم ترانه خوبی است.اسم ترانه سرایش را پرسیدم و گفت یغما گلرویی که من هم گفتم نمی شناسم. حرفی که می زنم درباره 11، 12 سال پیش است و هنوز یغما معروف نشده بود. این همفکری بین ما وجود داشت و نتیجه کارها هم همیشه خوب بود. اما از وقتی که رفته واقعا به جز 4، 3 تراک قابل گوش دادن، هیچکدام از کارهایش موفق نبوده اند. در صورتی که به عقیده من هنوز جزو پرطرفدارترین خوانده های ماست اما عملا مدتهاست که با روزهای اوجش فاصله گرفته. همین آخرین کاری هم که به تازگی منتشر کرده قابل شنیدن نیست. من هم ضرر کردم. من هم عملا چهار سال است که هیچکدام از ترانه هایم شنیده نشده اند. بعد از ترانه راز که با صدای ناصر عبدالهی منتشر شد کار من فعلا تمام شده مگر اینکه اتفاق جدیدی بیفتد. یکی هم نیامده بپرسد که چرا چهارسال است که کار نکرده ام.

بابک صحرایی: چیزی را از دست ندادی. من در 4 سال گذشته پرکارترین ترانه سرا بودم. یغما هم خیلی پرکار بوده. ما هم دچار این معضل هستیم که خیلی از ترانه های به اجرا رسیده مان امکان انتشار مناسب و شنیده شدن ندارند. . در طی 4 سال گذشته بیش از دویست ترانه از من منتشر شده اما خیلی هایشان به خاطر اینکه خواننده امکان عرضه مناسبی نداشته نابود شده اند. یک بخشی از این شرایط آشفته یعنی از ناآگاهی خواننده و آهنگساز گرفته تا نداشتن ویترینی برای ارایه کارها به گردن خود ما ترانه سراهاست.

یغما گلرویی: نه، واقعا کاری نمیشه کرد. مثلا در مورد اینکه یک سری مجانی کارمی کنند نمی توانیم بخشنامه صادر کنیم که از امروز هیچکس نمی تواند ترانه اش را به رایگان به خواننده ای بدهد. موضوع این است که بدبختانه یک سری از عوامل دست به دست هم داده اند که این بخش از ترانه ها گاهی اوقات توانسته‌اند خواننده های بزرگتری را جذب کنند. نمی گویم کارها بدند. کارها استاندارهایی را دارا هستند اما کلا مجانی اند. طبیعتا کاری که استاندارد بالاتری هم دارد اما خواننده باید بابتش پولی را پرداخت کند به اجرا نمی رسد چون این کارهای مجانی به وفور به خواننده‌ها تقدیم می‌شوند. دیگر تک کار هم نیست بلکه کل آلبوم با ترانه و موسیقی و ضبط رایگان به خواننده داده می شود. من هم در لحظه امکان دارد با خواننده ای کار کرده باشم و پولی نگرفته باشم. همانطور که وقتی آلبوم پرنده بی پرنده بیرون آمد پولی که برای من ماند 34 هزارتومان بود. سودم آنقدر بود. پولی هم بابت ترانه ها نگرفته بودم اما آن موقع دوست داشتم آن آلبوم با صدای آن خواننده بیرون بیاید و این شوق و ذوق را داشتم. اما هیچ وقت امکان نداشته پیش خواننده ای بروم و بگویم استاد این ترانه ها مجانی در اختیار شما باشد. ما هم که نمی توانیم این کار را انجام بدهیم پس دچار مشکل می شویم. همین پولی هم که می گیریم خون بهای ترانه مان است چون خواننده یک پولی می دهد و ترانه ای را می خرد و بعد می رود و با اجرای بدش آن را نابود می کند.

بابک صحرایی: قضیه همان شعر سعدی است که یک نفر در کشتی نشسته بود و کشتی را سوراخ می کرد. وقتی دیگران اعتراض می کنند می گوید من فقط همین جایی که خودم نشسته ام را سوراخ می کنم اما همین کار باعث می شود که کل کشتی غرق شود. فرهنگ مدرن دنیای امروز می گوید هرکسی مختار است به هر شکلی که می خواهد زندگی کند اما این تبصره را نخوانده ایم که در عین همین مختار بودن حق نداریم کاری کنیم که به دیگران ضربه بزند.همه ما مختاریم که ترانه مان را به هر شکلی که دوست داریم در اختیار خواننده ها قرار بدهیم. من هم خیلی وقت ها بوده که با خوانده ای که دوست داشتم کار کردم و به خاطر شرایط آن خواننده پولی بابت ترانه ام نگرفتم. اما اینکه بیاییم و چنین جریانی را باب کنیم اشتباه است.من درعین مختار بودن برای تصمیم گیری درباره زندگی وکار خودم، حق ندارم که به تو ضربه بزنم.

یغما گلرویی: حق ندارم کاری کنم که آبروی کل این حرفه را ببرم.

نیلوفر لاری پور: من هم با حرف هایی که می زنید موافقم. اینکه درپی این نوع کارکردن ترانه سرا دچار توهماتی هم می شود و حرف هایی درباره ارزش خودش و ترانه هایش می زند که واقعا خنده دار است. کلا از وضعیت پیش آمده ناراحتم. الان زمانی بود که می توانستیم ترانه های خیلی خوبی بگوییم. ترانه های خوبی نوشته شدند که خیلی ها به سادگی از کنارشان گذشتند وتوجهی نکردند. یک سری آلبوم هایی که آلبوم های خوبی بودند اما شنیده نشدند. به همین خاطر است که من هیچ پیش بینی نمی توانم در مورد آینده انجام بدهم. عملا هیچ چیزی در دست ما نیست.

یغما گلرویی: من تصمیم دارم با یکی دوخواننده بیشتر کار نکنم. سالی یک آلبوم منتشر کنم . با یک خوانده کار کنم اما خواننده ای باشد که می فهمد.

بابک صحرایی: من هم مدت هاست که در آلبومی حضور پیدا می کنم که در تعیین سرنوشت آن آلبوم نقش داشته باشم.از تمام توانم هم برای موفقیت آلبوم استفاده می کنم.از تقسیم تجربه ام با خواننده گرفته تا حمایت مطبوعاتی و هنری و کمک به انتشار مناسب آن آلبوم و نتیجه اش هم در این مدت خوب بوده.یعنی هم من رضایت داشته ام و هم خواننده. از طرف دیگربه روزنامه نگاری وانتشار مجله می پردازم و سعی می کنم آن چه را که به نظرم باعث ارتقا سطح ترانه و موسیقی می شود مورد حمایت قرار بدهم. به همراه سعید امیراصلانی هم بیش از سه سال است که کلاس هایی در زمینه آموزش ترانه راه اندازی کرده ایم که کارگاه ترانه نام دارد که یکی از بزرگترین دلخوشی هایم است. دراین سه سال توانسته ایم نزدیک 60، 50 ترانه سرای خوب تربیت کنیم و به جامعه ترانه و موسیقی معرفی کنیم و به مباحث ترانه به صورت مدون بپردازیم. همچنان هم منتظرم که کورسوی امیدی پیدا شود تا کمی این وضعیت آشفته اصلاح شود.

یغما گلرویی: اینکه ترانه ها را خودمان اجرا کنیم هم به نظرم من راه بسیار خوبی است. اگر برمی گشتیم به عقب شاید بهترین راه همین بود که آدم خودش ترانه اش را بخواند و به دست خواننده ای ندهد. من شاید خود هم بخوانم ویک کلیپ هم بسازم و پخش کنم.

 
منبع : ماهنامه هفت نگاه


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



نويسنده : ADMIN | تاريخ : برچسب:بابک صحرایی,یغما گلرویی,نیلوفر لاری پور,ترانه امروز, | نوع مطلب : <-CategoryName-> |

» عناوين آخرين مطالب